BoJo صفوف را شکست – بوریس جانسون اشتباه می کند: در قرن بیست و یکم ، حاکمیت همیشه نسبی است | دفتر Bagehot

امروز تفسیر و تقریباً هیچ کس با هیجان منتظر بوریس جانسون است تا رنگهای خود را در همه پرسی آینده اتحادیه اروپا در انگلیس نشان دهد. لحظه عالی در ساعت 3:30 بعد از ظهر با تأیید گزارش های قبلی بی بی سی مبنی بر حمایت شهردار لندن از رای Brexit فرا رسید. این خبر برای کمپین In بد است – بالاخره او محبوب ترین سیاستمدار کشور است – هرچند تقریباً به اندازه برخی ادعاهای اوروسپسکیست هیجان زده در ساعات آینده ادعا می کنند. در صورت شکست دیوید کامرون در همه پرسی ، آقای جانسون را به عنوان نامزد رهبری محافظه کار معرفی می کند و اگر نپذیرد ، شاید هرچند به همان سرعت نیست. اما بی شرمانه که علاقه شخصی به خود دارد و احتمالاً برخلاف نظرات واقعی او در مورد اتحادیه اروپا است ، حرکت شهردار شاید کاملاً غیرمنتظره نباشد. او همیشه اصرار داشته است كه تصمیم خود نگرانی های وی مبنی بر ناسازگاری عضویت در اتحادیه اروپا با حاكمیت انگلیس را نشان می دهد. انتظار داشته باشید که وی در روزهای آینده روی این اعتراض متمرکز شود.

آقای جانسون بنابراین خود را کاملاً مطابق با مایکل گاو ، وزیر دادگستری که در اوایل هفته با او همکاری کرد و روز جمعه در بیانیه ای 1500 کلمه ای حمایت خود را از Brexit اعلام کرد که اکثراً بر خودگردانی ملی متمرکز شده بود ، قرار داده است. آقای گووو استدلال کرد “تصمیماتی که بر تمام زندگی ما حکمرانی می کنند” باید توسط “افرادی که ما انتخاب می کنیم و افرادی که می خواهیم آنها را بیرون بیندازیم” بطور منحصر به فرد اتخاذ شوند. شایسته است که این تنوع گرایش به یوروسکتیسیسم را جدی بگیریم – تا حدودی به این دلیل که این جنبش از جناح متفکر و لیبرال جنبش ناشی می شود (به عنوان مثال آقای گووو ، انگلستان کوچک ادب یوروفیل نیست). اما همچنین به این دلیل که در بحث های فعلی تا 23 ژوئن بسیار برجسته خواهد بود ، خصوصاً که احتمالاً آقای جانسون اکنون چهره مبارزات انتخاباتی خارج خواهد شد.

بحث جانسون-گووو چیزی شبیه به این است: بر خلاف بسیاری از کشورهای قاره ، انگلیس یک سنت شکستنی از آزادی و دموکراسی نمایندگی (یک “نخ طلایی”) دارد که از زمان مگنا کارتا شروع می شود و توسط سایر ملت های آنگلوفون مشترک است. این سنت در مورد پاسخگویی تقریباً منحصراً سازش ناپذیر است و در این عقیده ثابت قدم استوار است كه قدرت فقط باید در دست رهبرانی باشد كه توسط یك ملت سازنده انتخاب شده و در مقابل آن پاسخگو باشند. دموها، جامعه ای از فرضیات و تجربیات مشترک. بنابراین اتحادیه اروپا ، در برابر بیگانگان و همچنین انگلیسی ها ، پیوند مقدس قدرت متقابل بین تصمیم گیرندگان و کسانی را که از طرف آنها عمل می کنند ، از بین می برد.

نقص در این مورد در تعریف آرمان گرایانه سنت از حاکمیت نهفته است. از نظر آقای جانسون و آقای گوو ، حاکمیت مانند باردار بودن است – شما یا هستید یا نیستید. با این وجود به طور فزاینده ای در دنیای امروز پس از وستفالی ، حاکمیت واقعی نسبی است. کشوری که به طور کامل از تجمیع اختیارات امتناع ورزد کشوری است که هیچ کنترلی بر آلودگی ناشی از سرحد مرزهای خود ندارد ، استانداردهای تنظیم مقررات مالی بر اقتصاد آن ، هنجارهای مصرف کننده و تجارت که صادرکنندگان و واردکنندگان آن به آن الزام دارند ، تمیز بودن دریاها و بحران های امنیتی و اقتصادی موج های شوکی – مهاجرت ، تروریسم ، نوسانات بازار – عمیق در زندگی داخلی. زندگی با جهانی شدن این است که تصدیق کنیم بسیاری از قوانین (چه قوانینی که توسط دولت ها ابداع شده اند و چه قوانینی که به دستور هیچ کس حباب نمی کشند) چه بخواهیم و چه نخواهیم ، جانوران بین المللی هستند. اگر حاکمیت عدم دخالت متقابل باشد ، حاکمیت ترین کشور جهان کره شمالی است.

بنابراین اتحادیه اروپا فقط یكی از هزاران نفوذ در نوع حاكمیت است كه امثال آقای جانسون از آن استقبال می كنند. انگلیس تابع 700 معاهده بین المللی شامل تسلیم چند جانبه به سازش های چند جانبه است. عضویت آن در سازمان ملل متحد به همین ترتیب خود تعیین سرنوشت را نقض می کند ، زیرا می تواند همانطور که می توان در بروکسل در آنجا رأی داد. به همین ترتیب WTO ، ناتو ، مذاکرات مربوط به آب و هوای COP ، صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی ، معاهدات منع آزمایش هسته ای و توافق نامه های مربوط به انرژی ، آب ، قانون دریایی و ترافیک هوایی ، همگی انگلیس را ملزم به تحمل انواع مبادلات اروپایی می کند. سوورانیست ها پیدا کردن ناپسند: نفوذ در ازای استاندارد سازی زشت و ناخوشایند ، قوانین و قوانینی که اکثراً توسط خارجی هایی که توسط انگلیسی ها انتخاب نشده اند وضع می شود (مقرراتی که انگلیس اعمال نمی کند ، یا اگر به حال خود رها شود به گونه دیگری اعمال می شود) با این حال این شركت به همه اینها تسلیم می شود كه می داند ، مانند اتحادیه اروپا ، هر زمان كه بخواهد آزاد است – اما با قیمتی كه ارزش پرداخت ندارد.

دقیقاً به همین دلیل است که این دو مدل برای انگلیس خارج از اتحادیه اروپا که اغلب توسط Eurosceptics (از جمله آقای جانسون) ، نروژ و سوئیس ذکر می شود ، چنین استدلال های ضعیفی را برای Brexit تشکیل می دهند. از دیدگاه جانسون-گووو ، این کشورها کاملاً “از حاکمیت” بیشتری نسبت به انگلیس برخوردار هستند. اما در عمل اقتصاد و جوامع آنها چنان با همسایگانشان در هم آمیخته است که باید خود را تابع قوانینی کنند که در مورد آنها حرفی ندارند. این یک انتخاب نادرست را آشکار می کند: در جهانی که به طور فزاینده ای به هم وابسته است ، کشورها اغلب نباید بین حاکمیت خالص و نوع منسجم انتخاب کنند ، اما – هرچند انتخاب ناپسند به نظر برسد – بین نوع تلفیقی و هیچ یک.

شاید به همین دلیل این امر ناپسند به نظر می رسد که نیاز به تجدید نظر دارد. پیش فرض مطرح شده توسط سوورانیست ها این است که بریتانیا ، برخلاف اتحادیه اروپا به عنوان یک کل ، یک انسجام است دموها: یک واحد مدنی گسسته با یک احساس متمایز از درست و غلط ، یک مجموعه مشترک از فرضیات مدنی و بیشتر از همه یک قلمرو دیالکتیکی مشترک (همانطور که بندیکت اندرسون اشاره کرد ، ظهور ملی گرایی در قرن نوزدهم با ظهور رسانه های جمعی همراه بود ، “جامعه خیالی” ملیت را ممکن می سازد). به عبارت دیگر ، رای دهندگان بریتانیا می توانند با 24 زبان ، 28 منظره رسانه ملی ، چندین سیستم حقوقی و طیف وسیعی از تاریخ و تاریخ ، در خرد جمعی خود به قضاوت درباره سیاستمداران و سیاست ها به روشی غیرممکن در کل جمعیت اتحادیه اروپا برسند. مناطق عقب مانده ایدئولوژیک. از این رو ، بدون دلیل ، جرم Eurosceptic در مقایسه مشروعیت دموکراتیک اعطا شده توسط پارلمان اروپا به آنچه که توسط پارلمان های ملی اعطا می شود ، صورت نگرفت.

بیشتر این موارد درست است. اما تا چه حد؟ رسانه ها تکه تکه و بین المللی می شوند. شهروندان یک کشور معین دیگر همه برنامه های تلویزیونی یکسانی را نمی بینند و روزنامه های مشابه را نمی خوانند. در سراسر اروپا شواهدی از رشد قطبی سیاسی در امتداد خطوط فرهنگی وجود دارد: با وجود همه تفاوت در تجربه و نگرش ، رای دهندگان در مناطق رو به زوال ، پسا صنعتی انگلیس و فرانسه اشتراکات بسیار بیشتری با یکدیگر دارند نسبت به آن در لندن یا پاریس جهان وطنی. . زبان همه وقت افراد را کمتر تقسیم می کند. بیعت های زیر ملی در حال افزایش است (توجه داشته باشید حرکت اسکاتلند به سمت استقلال) و به طور فزاینده ای مناسب و م appropriateثر برای دولت تشکیل می شوند (تمام ادبیات اخیر “عصر شهرداران” را در نظر بگیرید) بنابراین در حالی که هنوز هم می توان استدلال کرد که قدرتی که در سطح ملی اعمال می شود از لحاظ دموکراتیک معتبرتر از قدرت فوق ملی است ، اما با گذشت هر سال ، این پرونده کمتر مورد توجه قرار می گیرد.

یک مشاهده نهایی صحبت در مورد تحمیل اراده خود توسط خارجی ها به دولت منتخب انگلیس معمولاً (و به ویژه در مورد آقای جانسون) با یک شکوفایی میهنی همراه است: این ادعا که ، به عنوان یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی ، فرهنگی و نظامی جهان ، کشور مستحق بازگرداندن خودمختاری است و می تواند آن را به تنهایی بسازد. اما این قفسه سینه از بحث اساسی حاکمیت جدا می شود ، که تنها در صورتی جواب می دهد که ، در اعماق وجود خود ، فکر کنید انگلیس کمی تنبیه کند. تجارت را در نظر بگیرید: اجازه دهید خارجی ها تا حدودی بر کشور 64 میلیونی شما نفوذ داشته باشند و در عوض تأثیر زیادی بر اتحادیه بیش از 500 میلیون نفری داشته باشند. وقتی Eurosceptics فقط نیمه اول این معامله را ذکر می کنند ، این بدان معنی است که انگلیس بیش از حد علف هرز است تا بتواند از فرصت دوم استفاده کند. که عجیب است ، زیرا نقاط قوت ملی که در غیر این صورت از آنها تجلیل می کنند ، توانایی فوق العاده ای در کشور برای انجام این کار دارند. خدمات دیپلماتیک ، اتحاد جهانی ، زبان ، سنگین بودن تاریخی آن – و نیازی به گفتن نیست فقدان قدرتی برای اعمال رهبری قاره ای نیز در موقعیت خوبی قرار دارد – همه آن را در موقعیت خارق العاده ای قرار دادند تا دستورالعمل ها را در آن لحظات نادر در بروکسل تنظیم کند (برای به عنوان مثال ، در زمان دستور کار لیسبون و گسترش اتحادیه به سمت شرق) هنگامی که ذهن خود را به این وظیفه می اندازد. اتحادیه اروپا برای شرکت در انگلیس است ، اگر فقط بتواند بر ناامنی خود در مورد زورگویان ترسناک خارجی غلبه کند. در قرن بیست و یکم بهم پیوسته و ناگزیر ادغام شده ، این حاکمیت واقعی ، بسیار بیشتر از بازیهای خلوص Eurosceptics است.

تصحیح: نسخه اصلی این داستان حاکی از آن است که جمعیت اتحادیه اروپا 743 میلیون نفر بوده است. این اصلاح شده است