چگونه جنگ عراق به تهدیدی برای دموکراسی آمریکا تبدیل شد

تیسال های غمگین پیش از این، رئیس جمهور جورج دبلیو بوش در برابر مردم آمریکا ایستاد و مداخله ای رادیکال را برای جلوگیری از یک تهدید رو به رشد در یکی از آشفته ترین مناطق جهان پیشنهاد کرد. او در پیام خود در سال 2003 گفت: «به ندرت تاریخ فرصت بزرگتری برای انجام این همه کار برای این همه فراهم کرده است.

به این داستان گوش کن
از صدا و پادکست بیشتر لذت ببرید iOS یا اندروید.

مرورگر شما پشتیبانی نمی کند

سالها حق او را ثابت خواهد کرد. میلیون ها نفر دیگر می مردند اچ‌آی‌وی/ایدز در آفریقا اگر بوش از جناح انزواطلب حزبش سرپیچی نمی کرد، هرگز کمک های خارجی را تحقیر نمی کرد و کنگره را تحت فشار قرار نمی داد تا میلیاردها دلار برای چیزی که حداقل قبل از کووید، بزرگترین تعهد یک ملت برای مبارزه با یک بیماری واحد بود، خرج کند. ابتکار آقای بوش نه فقط دلسوزانه بلکه عاقلانه بود. کاش این اقدام تعیین کننده او بود.

در همان سخنرانی، آقای بوش از چند جمله خود در مورد جنگ متمایز شد ایدز به تهدیدی که گفت صدام حسین علیه آمریکا و مردم خودش ایجاد کرده است. او در کلید اخلاقی خود گفت: “اگر این شر نیست، پس شر هیچ معنایی ندارد.” او گفت که وزیر امور خارجه، کالین پاول، به زودی اطلاعاتی را در اختیار این وزارتخانه قرار خواهد داد سازمان ملل متحد شورای امنیت درباره برنامه های تسلیحاتی عراق و ارتباط با تروریست ها. اما او تصریح کرد که اگر لازم بداند، بدون صدام اقدام خواهد کرد سازمان ملل متحدبرکت است

غم و اندوهی را از میان میلیون ها نفر انتخاب کنید: یک کودک عراقی که هر دو والدین خود را بر اثر موشک آمریکایی از دست داد. مردی در زندان ابوغریب آمریکایی‌ها روی جعبه‌ای ایستاده و گونی روی سرش دارد و دست‌هایش باز شده و سیم‌ها از انگشتانش می‌پیچند. یک کهنه سرباز آمریکایی که نمی تواند الکل را ترک کند، نمی تواند رابطه خود را حفظ کند، نمی تواند بدون پشت به دیوار بنشیند. هر کدام کافی است تا شما را وادار کند که آرزو کنید می‌توانستید به تالار تاریخ برگردید و از آقای بوش بخواهید که متوقف شود. شما حتی نیازی به مکث ندارید تا تصویر بزرگتر را بررسی کنید – توانمندسازی ایران، ظهور دولت اسلامی، متاستاز جنگ داخلی سوریه، آلوده شدن وجهه آمریکا، و خودانگاره آمریکا، به عنوان شایسته، صادق و شایسته.

البته صداهایی علیه این تهاجم بلند شد، اما نخبگان سیاسی، امنیتی و رسانه‌ای در هم تنیده آمریکا – نهادهای این کشور – پشت آن گرد آمدند. سناتور جو بایدن در جریان مناظره ای در سنا بر سر مجوز جنگ عراق، «گناه ویتنام» و «شکست دو رئیس جمهور در همسطح شدن با مردم آمریکا» را در مورد هزینه های آن جنگ یادآور شد. سپس به این اقدام رأی داد. سه سال بعد، او آن رای را اشتباه خواند.

همه مصیبت‌های آمریکا را نمی‌توان در آن تهاجم سرنوشت‌ساز جست‌وجو کرد، زمانی که گستاخی آمریکا به جای سخاوت آن – طرف‌های دیگر آرمان‌گرایی آن – به کارت دعوت جهانی آن تبدیل شد. فروپاشی مالی جهانی در اواخر آن دهه، شکست این تأسیس را کامل کرد. اما جنگ عراق آمریکا را به سمت دونالد ترامپ سوق داد.

باراک اوباما نشان دهنده امید به تغییر شدید از سوی آقای بوش بود، با این حال این دو رهبر بسیار شبیه به یکدیگر بودند تا شبیه رئیس جمهور بعدی. آنها از کنوانسیون‌های سیاست آمریکا تبعیت کردند، احتمالاً از اینکه این قوانین چقدر شکننده شده‌اند بی‌اطلاع بودند: این تخصص مهم بود. این که مطبوعات، هرچند ناقص، دنبال حقیقت بودند. که شایسته سالاری واقعی بود. که همه فقط بخاطر پول و قدرت بیرون نبودند. آنها هر دو دو آرمان اصلی زندگی عمومی آمریکا را ترویج کردند: اینکه در جهان آمریکا دلایلی فراتر از دنبال کردن منافع ملی خام دارد و اینکه در داخل، منافع ملی جایگزین منافع سیاسی شده است.

آقای ترامپ به آمریکایی‌ها گفت که آنها به آنچه که به آن مشکوک بودند، گفت که همه اینها مزخرف است. آمریکا باید نفت عراق را می گرفت. ژنرال ها می توانند احمق باشند و حتی به اصطلاح قهرمانان جنگ می توانند بازنده باشند. آمریکا باید از انواع شکنجه شدیدتر از واتربرد استفاده کند. چین به آمریکا تجاوز می کرد در حالی که رهبران آن هیچ کاری نکردند. مطبوعات دروغ گفتند. کارشناسان دروغ گفتند. البته سیاستمداران همیشه دروغ می گفتند. تاسیس برای خودش بود. اگر فکر نمی کردی که فساد و خودخواهی از ملزومات رفتار انسانی است، آدم مکنده بودی. “به نظر شما کشور ما اینقدر بی گناه است؟” آقای ترامپ در پاسخ به این سوال که چگونه می تواند از ولادیمیر پوتین دفاع کند، گفت.

آقای بایدن که از بسیاری جهات به عقب برگشته است، به عنوان رئیس جمهور تلاش می کند تا ایده آرمان گرایی آمریکایی را احیا کند. آمریکا دوباره باید نگهبان نظم بین المللی مبتنی بر قوانین باشد. بسیاری از تصمیم دولت در آستانه حمله روسیه به اوکراین برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات در مورد آنچه قرار است رخ دهد، گرفته شده است. اما این همان کاری است که آقای پاول با جزئیات بیشتر در سازمان ملل انجام داد. تفاوت این بود که این بار هوش درست بود. این بار آمریکا گفتار و کردار خود را مطابقت داده است. به دنبال حمایت و پشتیبانی در داخل بوده است سازمان ملل متحد. او با شایستگی رهبری کرده است، اگر نه در افغانستان، در اوکراین، و به معنای آن چیزی است که در مورد حقوق و دموکراسی می گوید. تا حالا.

مورد اعتماد چه کسانی هستند؟

آقای بایدن اخیراً یادآوری کرد که چگونه، پس از اینکه دو سال پیش به رهبران اروپایی اطمینان داد که آمریکا در مبارزه علیه خودکامگی و تغییرات آب و هوایی بازگشته است، امانوئل مکرون از فرانسه پاسخ داد: «تا کی؟» آقای بایدن حق دارد که با این چالش احساس تعجب کند. اگر آقای ترامپ راه خود را با حزب جمهوری خواه داشته باشد، و معمولاً این کار را می کند، این حزب از تصور 20 سال پیش که سیاره را در دموکراسی بغل می کند به طرفداری از تسلیم شدن آن در برابر سلطه روسیه در اروپا تغییر می کند.

در خانه، ایده آلیسم ممکن است به نظر برسد که در حال بازگشت است، اما این فقط در ظاهر است. در سمت راست، مکتب عظمت آمریکا هنوز لباس ترامپیسم را با ایدئولوژی ای فراتر از منافع شخصی بزرگ نپوشیده است. در سمت چپ، سیاست هویت به نخبگان شایسته سالار – از جمله سوسیالیست‌های جدید – اجازه داده است که طبقه را نادیده بگیرند، روشنگری خود را جشن بگیرند و نسبت به سفیدپوستان فقیر آمریکایی احساس تحقیر کنند. استقبال آمریکایی‌ها از ایدئولوژی‌های تسلی‌دهنده، آن‌ها را حتی از آن‌چه در آستانه جنگ عراق بودند، عادل‌تر و زودباورتر می‌کند، مشروط بر اینکه تبلیغات از طرف خودشان باشد.

گفته می شود که آقای بوش از جنگ عراق پشیمان نیست. او باید. در خدمت به نجابت و نه غرور او، اصرار او ممکن است به عنوان نمونه ای برای آمریکای بسیار بهتر باقی بماند.

از لکسینگتون، ستون نویس ما در مورد سیاست آمریکا بیشتر بخوانید:
چرا رهبران آمریکا از اهمیت دادن به مدارس دست کشیدند؟ (16 مارس)
دولت آمریکا “سلاح” نشده است (9 مارس)
شرط بزرگ بایدن برای دولت بزرگ (2 مارس)

همچنین: چگونه ستون لکسینگتون نام خود را گرفت