ستون نویس انگلیسی ما از عدم استعداد در پیش زمینه سیاست انگلیس نگران است
دفتر Bagehot
پارادوکس های Brexit در روز ضرب می شوند. قرار بود Brexit به انگلیس اجازه دهد سرنوشت خود را پس بگیرد. این هفته نخست وزیر انگلیس در حالی در اتاق بدون پنجره در بروکسل نشست که 27 کشور اروپایی درباره آینده کشور در اتاق شورا بحث و گفتگو کردند (البته دونالد توسک ، رئیس شورای اروپا ، برای به روز نگه داشتن او در نیمه جلسه حضور پیدا نکرد). قرار بود Brexit حاکمیت پارلمان را بازیابی کند. این هفته نخست وزیر انگلیس ، که زبان عوام فریبانه را در دوره های مختلف قرض می گرفت ، به دلیل عدم تصویب “خواست مردم” به نمایندگان مجلس سرزنش کرد. قرار بود Brexit طبقه سیاسی را مجبور کند از حباب خود خارج شود و بقیه کشور را دوباره کشف کند. طبقه سیاسی – روزنامه نگاران و همچنین سیاستمداران – بیش از هر زمان دیگری نگاه نافی دارند. من می توانم ادامه دهم اما فکر می کنم شما رانش کلی را دارید.
****
در سالهای بلر-کامرون سیاستمداران با یکدیگر رقابت کردند تا آنجا که ممکن است خونسرد باشند. امروز آنها رقابت می کنند تا آنجا که ممکن است گروتسک باشند. عصر کاریکاتورها جایگزین عصر سیاستمداران identikit شد (که در Jedward که همان Cameron-Clegg بود به اوج خود رسید).
جرمی کوربین یکی از صلح طلبان صندل پوش جورج اورول است که از پاکی اخلاقی خود مست است. دفتر وی پر است از سوسیالیست های طبقه بالا که هنگام تحصیل در گرانترین مدارس جهان عاشق طبقه کارگر شدند. ترزا می یک دختر نمونه مدرسه ای از گرامر است که فکر می کند اگر مداوم همان مقاله را با دست خطی دوباره بنویسد ، یک ستاره طلا می گیرد. جان برکو ، رئیس مجلس عوام ، مرد کوچولوی پف کرده و کلاسیک است که دوست دارد اهمیت اختصار را در جملات هزارتویی به نمایندگان مجلس یادآوری کند ، که بدون ترتیب خاصی کلماتی مانند “کم تحرکی” ، “غر زدن” و “loquaciousness”. Brexiteers های سخت هسته ای به دو نوع تقسیم می شوند: منافذ چوبی باشگاه گلف که در صورت مسئولیت پذیری می توانند همه چیز را مرتب کنند و مونومان های مسخره ای که مکالمه را به همان نقطه می کشانند.
****
کاریکاتورهای هم در چپ و هم در سمت راست دارای یک بحث قدرتمند هستند: اینکه آنها نماینده “کار واقعی” یا “محافظه کاری واقعی” هستند. برگ برنده چپ همیشه این بوده است که رأی دهندگان “واقعی” کارگران معدنچیان و کارگران فولاد هستند – و سیاست های “واقعی” کارگران همیشه در مورد توزیع مجدد درآمد و ملی کردن کارها بوده است. جناح راست نمی تواند یک رأی دهنده واقعی “توری” را به همان روش احضار کند – حزب با کشف “توری های واقعی” در هر طبقه اجتماعی از گذشته اشرافی خود جان سالم به در برد – اما این کار را با تأکید بر ارزشهای “واقعی توری” جبران کرده است : ملی گرایی پرچم دار ، سو susp ظن به بیگانگان ، اعتقاد به استثنایی گرایی انگلیس.
عناصر معتدل تر در هر حزب همیشه ترس از این را دارند که به حزب واقعی خیانت می کنند. تونی بلر مجبور شد به ترکیبی از کنترل از بالا به پایین (پلیس نه تنها آنچه نمایندگان گفتند ، بلکه همچنین آنچه آنها می پوشیدند) و سیاست ژست بدبینانه (ممنوعیت شکار) متوسل شود. ترزا می بارها و بارها به Brexiteers تسلیم شده است ، علیرغم اینکه به عنوان یک سیاستمدار در حال ظهور ، متوجه شده است که یک حزب توری مشتاق به جذب اعضای جدید است ، نه اینکه به خانه ای برای استراحت لنگ های مسن تبدیل شود.
****
در این هفته اثبات بیشتری شده است – گویی که به آن احتیاج داریم – که طبقه سیاسی این کشور وضعیت نامناسبی دارد. انگلیس نه تنها بدترین نخست وزیر و بدترین رهبر مخالفتی را که داشته است. بدترین کابینت و کابینت سایه را نیز دارد. در بیشتر دوره های دموکراتیک انگلیس قصد داشت با استعدادترین اعضای زیرمجموعه های مختلف خود را به پارلمان بفرستد: وینستون چرچیل (تصویر سمت چپ) از نخبگان مستضعف. هارولد ویلسون (مرکز تصویر) ، ریچارد کراسمن ، آنتونی کروسلند از نخبگان فکری ؛ ارنست بوین ، نای بوان ، جیم کالاگان (تصویر سمت راست) از طبقات کارگر. اکنون نه تنها استعداد کمتری می فرستد بلکه استعدادی را که در پشت نیمکت های عقب مانده می ماند باقی می گذارد.
با این اوصاف ، من نسبت به این ایده که در محافل تجاری مشهور است مبنی بر اینکه همه استعدادهای بزرگ به بخش تجارت مهاجرت کرده اند تردید دارم و تنها کاری که باید انجام دهیم استخدام چند نوع تجارت دیگر است و انگلیس در مسیر بهبود است. من تحت تأثیر قرار گرفته ام که چند نوع تجارت اساساً دیوان سالار بخش خصوصی هستند که وقت خود را (با درآمد بسیار خوب) صرف برگزاری جلسات و یادداشت های بازیافت می کنند. مطمئناً عملکرد آن دسته از مشاغل ، مانند آرچی نورمن ، که وارد سیاست شده اند ، دور از ذهن نیست.
من فکر می کنم یک مسئله عمیق تر از ماهیت طبقه حاکم بریتانیا به عنوان یک کل وجود دارد: یک مشکل بیشتر مربوط به فساد روح آن است تا تخصیص استعداد بین بخش های مختلف. طبقه حاکم احساس خدمات عمومی خود را از دست داده و وسواس زیادی برای جیب زدن به جیب های خود پیدا کرده است. چندی پیش سیاستمداران بازنشسته دوران بازنشستگی خود را صرف کشت باغات خود و توصیه های حکیمانه در مجلس اعیان کردند. اکنون آنها به صفوف افراد فوق العاده ثروتمند پیوستند ، نه فقط جیب خود را با طلا پر کردند ، که می توانم درک کنم ، بلکه اوقات فراغت خود را به معاشرت با میلیاردرها ، بازیگران و دودمان اختصاص می دهند ، که به نظر من غیر قابل درک است. یک قسمت خوب از جذابیت جرمی کوربین این است که ، با وجود تمام عقل و قضاوت هایش ، او حداقل نوعی منکر خود است که زندگی سختگیرانه ای دارد.
از دست دادن احساس خدمات عمومی نیز ناشی از دو تغییر ساختاری عمیق دیگر است. اولین پیشرفت تقسیم کار است. دانشگاهیان برای سایر دانشگاهیان می نویسند. تجار غالباً درگیر لیستی از معیارها هستند که همیشه ضرب می شوند (بسیاری از آنها توسط دولت وضع شده است). دوم از دست دادن عمیق اعتماد به نفس فرهنگی است. با وجود همه اختلافات بین تیوری ها و کارگران ، طبقه حاکم برای داشتن یک احساس مشترک از ارزش های فرهنگی استفاده می کردند: آنها ممکن است در مورد اینکه چه کسی چه چیزی را به دست آورد اختلاف نظر داشته باشند اما در مورد فضایل تمدن غرب (و به ویژه انگلیسی) توافق داشتند. اکنون که این ارزشهای فرهنگی مشترک توسط اسیدهای مد دانشگاهی و سیاستهای گروههای علاقه مند حل شده است ، ترک زندگی عمومی به طور کامل و تمرکز بر کسب درآمد بسیار آسان تر است.