
LABOR در میانه انتخابات رهبری غلتکی قرار دارد. امروز دادگاه حکم داد که 130،000 نفری که از ژانویه به این حزب پیوسته اند (بیشتر آنها طرفداران جرمی کوربین هستند) نمی توانند رأی دهند. این ضربه ای به رهبر چپ افراطی حزب است ، اما او احتمالاً هنوز پیروز خواهد شد. بنابراین بر عهده نمایندگان حزب کارگر است – که با جراحی و درب کوبیدن واقعیت سیاسی را بسیار بهتر از رهبر خود و پایگاه خوب پاشنه خود می دانند – که بدون او آینده ای را در نظر بگیرند.
خوانندگان عادی این وبلاگ و ستون چاپی من می دانند که من مدت هاست که از نمایندگان حزب کارگر خواسته ام تا درباره رهبر خود فکر کنند. با این حال حتی قبل از حکم امروز اکثریت قریب به اتفاق آنها کاملاً مخالف بودند. اعتراض آنها چیزی شبیه به این است. “در بخش First Past the Post ، تقسیم آرا would حزب باعث می شود که توری ها و UKIP در 100+ کرسی حزب کارگر فعالیت نمایند. و چرا باید آن دسته از ما که در تمام زندگی خود زحمتکش بوده ایم مجبور شویم آن را رها کنیم؟ چپ چپ قبلاً شکست خورده است و دوباره خواهد بود. فقط به حزب سوسیال دموکرات (SDP) نگاه کنید ، که با جدا شدن از حزب کارگر در سال 1981 به حفظ قدرت از آن برای 16 سال دیگر کمک کرد. بدون موفقیت در انتخابات ، تلاش های خود را نشان دهد. “
تجزیه و تحلیل از عقل و نجابت تراوش می کند. این هم اشتباه است. تا حدی به این دلیل که این فرض که SDP مانع کارگر شده است قانع کننده نیست. در عمل ، همانطور که غالباً فراموش می شود ، متلاشی آرا than بیشتر از حزب کارگر از تیوری ها را گرفت. علاوه بر این ، این فشار به نوعی فشار خارجی بر جناح راست حزب را نیز به وجود آورد که به افرادی مانند نیل کینوک کمک کرد تا پرونده را از درون تغییر دهند. و این باعث ایجاد سنت معتدل حزب شد (برای مثال روی جنکینز ، مربی تونی بلر شد).
و در هر صورت ، اعتراض ها یک خطای بزرگ است. ارجاع به SDP به سادگی ساده است.
اول ، وضعیت حزب کارگر اکنون نسبت به سال 1981 بسیار ناخوشایند است. مایکل فوت سیاستمدار بهتری نسبت به آقای کوربین بود: باهوش تر ، از نظر عقیده ای دگرگون تر و سخنران بهتری بود. در سال 1980 او دنیس هیلی ، رقیب معتدل خود را فقط با 52٪ تا 48٪ شکست داد. سال گذشته آقای کوربین 59 درصد آرا را در برابر سه رقبا به دست آورد – رقمی که اگر نامزدی از سوی شاخه های حزب محلی کاری برای تصویب باشد (معمولاً وجود دارد) ، ممکن است در انتخابات رهبری فعلی پیشرفت کند. در همین حال ، بیشتر اتحادیه ها که در دهه 1980 معتدل و جدایی ناپذیر برای نجات کارگران بودند ، امروز در دست چپ ها هستند. و شبکه های اجتماعی سازماندهی و تحکیم چپ چپ را بسیار آسان تر از آن زمان می کند: حرکت با یک حساب فیس بوک و یک اکو-سیستم رسانه دلسوز ستیزه جو است (فکر کنید نوارا، قناری و دیگر وب سایت های چشمگیر اما محبوب طرفدار کوربین ، که توسط اتاق های پژواک توییتر ، فیس بوک و اسنپ چت افزایش می یابد). در این زمینه ، فرضیات متوسطی که احضار مجدد می تواند به همان سرعت آقای Kinnock ، جان اسمیت و آقای بلر بسیار خوش بینانه به نظر برسد.
دوم ، شانس موفقیت یک حزب جدید بهتر از سال 1981 است. انگلیس کشوری بسیار محکم و محکم نسبت به آن زمان است. رأی دهندگان بیشتر متزلزل هستند. کمتر خود را با توجه به حزبی که به آن رأی می دهند تعریف می کند. ظهور UKIP نشان دهنده تمایل رای دهندگان برای جدایی از احزاب مستقر است. به عبارت دیگر: جدایی جدید کارگران در تماس با وفاداری ثابت رای دهندگان مانند SDP خرد نمی شود.
سوم و مهمتر از همه: میزان بیگانگی نمایندگان پارلمان کار از رهبری آن تقریباً غیرقابل مقایسه با دهه 1980 است. بیشتر کابینه سایه آقای کوربین استعفا داده است. اگر او در مسابقه رهبری پیروز شود ، دیگر فرصتی برای تشکیل مجدد صف کامل وزیران ندارد (اگر وزیران خردسال را نیز شامل شوید). برخلاف فوت ، وی رأی عدم اعتماد تصویب شده توسط بیش از سه چهارم نمایندگان مجلس خود را گرفته است.
حرف من این است که نمایندگان مجلس به اندازه کافی از آقای کوربین ناامید شده اند تا حزب را از هم جدا کند ، دوباره حزب را احیا کند و حزب باقی مانده و چپ چپ آن را نابود کند. مسئله این است که اکثریت قریب به اتفاق در مورد تقسیم کنندگان حزب دموکراتیک انقلابی در دهه 1980 مطالبی را مشاهده می کنند ، کار را خانواده می دانند و تاریخ و سنت آن را می پرستند. این قابل درک است. با این وجود آیا واقعاً برای مأموریت بنیانگذار حزب – تأمین نمایندگی برای افراد شاغل – صادقانه تر است كه به نظر برسد كه كارگران به طور سیستماتیک افرادی را كه برای خدمت آنها بودند بیگانه می كند؟ خوش بینانه ترین پیشنهادی که گرایش ضد انشقاق برای من ایجاد کرده این است که ، شاید بیش از یک دهه یا بیشتر ، کارگران می توانند بار دیگر قابل انتخاب شوند. این ناخوشایند است. و به هر حال ، یک پیش بینی بدبینانه تر واقعاً واقع بینانه تر است: اینکه ، در کل ، حزب به سادگی به بی ربطی تبدیل خواهد شد. انگلیس به نوعی لهستان تأخیری است که در آن یک حزب سوسیال دموکرات که بیش از 40٪ آرا را 15 سال پیش به دست آورده بود به بی ربطی تبدیل می شود و نبردی بین لیبرال ها ، محافظه کاران و پوپولیست ها را پشت سر می گذارد.
گزینه دیگر لازم نیست به اندازه تصور نمایندگان مجلس. اگر به اندازه همه ناامیدی از رهبرشان استعفا دهند ، “کارگران” به توده ای های ناتوان اداری تبدیل می شوند ، در حالی که کارگر واقعی (همانطور که شاید بنامیم) تقریباً همه استعدادهای سیاسی حزب را به ارث می برد. تخریب در این مقیاس به همان روشی که یک سوم ضعیف SDP 28 مگاپیکسلی انجام داده است ، کار نمی کند. نبردی پیرامون این وجود خواهد داشت که آیا “کارگر” یا “کارگر واقعی” واقعاً صاحب میراث عملی ، سوسیال دموکراتیک کارگری ، (2) صدای ملی ، (3) شعبه محلی و (4) مارک Labour است. اگر 172 نماینده مجلس که به آقای کوربین در ماه ژوئن اعتماد نکردند ، طرف کار واقعی بودند ، این حزب جدید به طور خودکار ارث می برد (1) و (2) ، برخی از (3) و – با یک چالش قانونی موفق – بیشتر (4) . بنابراین نقش کارگر واقعی نه رقابت دوستانه با “کارگر” آقای کوربین بلکه به حاشیه بردن یا در صورت ایده آل ، نابود کردن آن با تصاحب پوشش کارگری از طریق وزن ، پویایی و ترغیب کننده است. من چند دلیل می بینم که باور کنم چنین حزبی فاقد استعداد ، برجستگی ، بودجه بالقوه و توانایی سازمانی برای انجام این کار است.
فقط تصور کن:
در 24 سپتامبر 2016 ، جرمی کوربین در انتخابات مجدد پیروز می شود. در عرض چند ساعت او برای تحکیم کنترل خود بر حزب حرکت می کند. نمایندگان مجلس یکی یکی اعلام استقلال خود از رهبر انتخاب شده خود را آغاز می کنند. در نهایت بیش از 150 نفر این کار را انجام داده اند. احزاب محلی کار در امتداد خطوط رهبر شورشیان تقسیم می شوند. کارمندان در ستاد کارگری آقای کوربین را رسماً نادیده می گیرند. اعلامیه استقلال واقعی کارگران و اصول سوسیال دمکراتیک توسط نمایندگان برجسته مجلس و بزرگان کارگری مانند آقای کینوک تبلیغ می شود. اکثریت نمایندگان حزب کارگر در اطراف آن تجمع کرده و یک رهبر موقت و کابینه سایه درست کار را که از بهترین استعدادهای پارلمانی حزب برخوردار است منصوب می کنند (شاید: آنجلا عقاب به عنوان رهبر ، راشل ریوز به عنوان صدراعظم سایه ، تام واتسون به عنوان معاون رهبر تداوم).
کار واقعی از جان برکو به عنوان مخالف رسمی به رسمیت شناخته می شود. اهدا کنندگان جستجو می شوند و شعبات محلی تأسیس می شوند. اینها بخشهای معتدل احزاب کارگری حوزه را می بلعند و از طغیان اعضای چپ و مرکزگرای جدید ، از جمله بسیاری از رأی دهندگان قبلاً بدون صلاحیت که با رای Brexit سیاسی شده اند ، استقبال می کنند. آنجلا عقاب ، رهبر مخالف جدید ، مواضع غیر قابل انتخاب آقای کوربین را کنار می گذارد و واقعی ترزا می را تحت فشار قرار می دهد. شکاف های محافظه کارانه در اروپا باعث شکستن دولت می شود. کار واقعی با وجود وفاداران زیادی که دارد ، اعتماد به نفس و برجستگی بیشتری پیدا می کند ، درگیر یک جنگ هرج و مرج می شود و – توسط معتدلان مهار نمی شود – و حتی روی سیاست های احمقانه تری می نشیند. از انتخابات 2020 بیایید ، کار واقعی یک نیروی رقابتی است ، در حالی که “کارگران” به نظر می رسد یک گروه تحت فشار است که به عنوان یک حزب سیاسی ظاهر می شود ، و با تعداد کمی درب کوبنده فعال و یک رهبری ناکارآمد ، به بی ربطی فرو می رود.
– –
در شرایط موجود این یک سناریو واقع بینانه نیست. اما فقط به این دلیل که نمایندگان حزب کارگر بیش از حد بی پروا هستند و نمی توانند این واقعیت را عملی کنند. بیشتر مطلوبیت آن را تشخیص می دهند. اما اکثر آنها به دلیل تعهد قبیله ای خود نسبت به “حزبی” که هم اکنون توسط جرمی کوربین اداره می شود ، پنهان هستند. آنها تلاش می کنند که بپذیرند که کار بیش از فضای نهادی آن است و ایجاد مجدد آن به عنوان یک نیروی قدرتمند انتخاباتی ، کنار گذاشتن آن نیست ، بلکه صرفه جویی در آن و بهترین سنت آن است. اگر آقای کوربین در انتخابات رهبری کنونی پیروز شود ، نمایندگان حزب کارگر باید از بین دو آینده برای حزب خود یکی را انتخاب کنند: دهه های درگیری که ممکن است یک نیروی سوسیال دموکرات قابل انتخاب ایجاد کند یا نکند یا یک وقفه دردناک اما م effectiveثر که بلافاصله یک نیروی سوسیال دمکراتیک قابل انتخاب ایجاد کند. آینده در دست آنهاست.